توجیه المسائل

  • ۱
  • ۰

مدام پشت رئیس اداره حرف بود. به محض ورودش به دفتر حتی به خودشان زحمت نمی دادند ادای کار کردن را درآورند. شروع می کردند پشت کسی دیگر حرف زدن. در مورد ارباب رجوعان که چگونه زیاده خواه شده اند، در مورد حقوق و پاداش هایی که واریزشان به تعویق افتاده یا اگر خبرهایی از این دست نبود در مورد وقایع سیاسی کشور و جهان. رئیس که بابت بازدید از اداره خارج می شد هر کس تلاش می کرد عرصه قدرت را تسخیر کند و به بقیه بفهماند که قدرت واقعی من هستم. مصداق ضرب مثل شهر که بی کلانتر شد قورباغه هم هفتیر کش می شود. توی محیط کوچک مقاومت در برابر جریان رایج برای شخص گران تمام می شود. حتی کسی تلاش برای عوض کردن بحث نمی کرد وگرنه امکان داشت به طرفداری گروه مورد نقد محکوم شود. رویکردی که من اتخاذ کردم پرهیز از همنشینی با آن دسته از کارمندان بود. اگرچه با این کارم از حمایت اکثریت محروم می شدم. جوکی که دوران دبیرستان یاد گرفته بودم در مورد این دوران من صدق می کند: اینکه در سربازی یا سیگاری می شی یا کونی، خدا رو شکر من سیگاری نشدم. گمان می کردم با حضور در یک اداره تخصصی دو سال سربازی ام به هدر نمی رود. با مقداری تلاش و چاشنی کردن پارتی دوره اجباری خدمت را به اداره ی دولتی منتقل کردیم. به قول یکی از هم خدمتی ها: فرق نمی کند به عنوان یه سرباز پایه لب مرز مأمور به خدمت شوی یا به عنوان شاه در قصر سعدآباد، همین که بالاجبار آنجایی زجرآور است. 

اداره سه دفتر داشت بعلاوه آبدارخانه که حوضه استحفاظی آبدارچی بود. در طول آن دو سال خدمت یک بار بیشتر داخل آن را ندیدم و آن هم برای کمک به آبدارچی در حمل وسیله ای سنگین  بود. سرویس بهداشتی هم جایی نیست که کسی بخواهد به آن پناه ببرد. از بین سه دفتر وسیع ترین و شیک ترین ازان رئیس بود. آنجا هم مثل آبدارخانه بدون حضور صاحبش ورود ممنوع بود. لذا گزینه های موجود برای یک مأمور بدون میز و صندلی پرسه زدن بین این دو دفتر بود. دفتر کوچک تر نصف اش به بایگانی پرونده ارباب رجوعان اختصاص داشت و نصف دیگرش میز مهندس اشرفیان بود. مأمن من صندلی جلوی میز اشرفیان بود که وقتی ارباب رجوعی وارد می شد بلند می شدم تا جایم را به یکی از آنها بدهم. اشرفیان منجی من در برابر بیکاری و پرت و پلا گویی های دیگران بود. به محض اینکه ارباب رجوع آنجا را ترک می کرد ندا می داد تا به دفترش برگردم. تقارب سنی بود یا هر عامل دیگر، یک هم سلولی خوب در این زندان بود. هرجا که می خواست بازدید برود کار کوچکی هم برای من می تراشید تا همراهش باشم، عکس بردار، یادداشت بردار یا حتی ذکر عنوان کلی کمک دست یا نیروی کمکی برای رئیس کفایت می کرد تا اسم من را هم در برگه مأموریت چند ساعته بیاورد. در اداره غیر از آنچه اشرفیان انجام می داد کار دیگری نبود. اگر همه کارمندها، غیر از او حذف، می شدند در روند پیشرفت کارها اختلالی ایجاد نمی شد. 

آن روز اشرفیان بازدید بود و من استثناعاً همراه اش نبودم. رئیس که وارد دفتر شد صحبت ها هدایت شد سمت عملکرد اشرفیان. این یک استراتژی قدیمی ولی کارا است. افراد برای پوشاندن سکونشان جلوی راه دیگران را می گیرند. بطور ضمنی این در و آن در زدن اشرفیان را و تعداد زیاد بازدیدهایش را به ماشین جدید و سر و وضع نواش ارتباط دادند. دهان من را که سیمان گرفته بودند. آنقدر ناگهانی اتهام وارد شد که قاضی که بماند، منشی جلسه را نیز از تحریر باز می داشت. اگرچه در چهره رئیس احساسی دیده نمی شد. نه می شد برداشت کرد که تعجب کرده و نه مؤکد حرف های زده شده است. واقف به غیب هم باشی دل چرکین می شوی از شنیدن این حرف ها. در ذهن آلوده آنها تنها دلیلی که کارمندی دست به کار شود را رشوه می دانستند. کارمندی که از بابت کم کاری بازخواست نمی شود و جیره ماهانه اش سر جایش خواهد بود چرا باید تلاش کند. شایعه خالی بودن پست مدیریتی هم که نیست که بگوییم شیرین کاری می کند تا به آن جایگاه برسد. اصلاً رویکرد ارتقای شغلی را خود آنها بهتر می دانند. با نان سنگگ کنجد زده گرم و پنیر لیقوان به میز رئیس بردن، در هنگام ورود رئیس به سختی از پشت میز بلند شدن و با سری رو به زیر دست را روی سینه گذاشتن، تعارفات و زبان ریختن ها جا را در دل رئیسی باز می کنند که خودش هم با این رویکرد به آن جایگاه رسید. 

سالها است که از جلوی آن اداره رد می شوم ولی گردنم یاری نمی کند تا سری برگردانم و نگاهی دوباره به آن زندان بکنم. از اشرفیان خبری ندارم ولی احتمالاً باید از آنجا رفته باشد. نه اینکه لزوماً ارتقایی در کار بوده باشد بلکه صرفاً محیطی دیگر برای ادامه خدمت اش پیدا کرده است. شاید هم واداده باشد و همسو و همرنگ دیگران شده. پناه می برم به گمانه اولم که یک شریف در هر جایگاهی شریف می ماند. 

  • ۹۶/۱۲/۱۳
  • یزدان سلطانپور

نظرات (۱)

ای ول
افرین
به به
🤗🤗🤗🤗🤗

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی